بی اطلاع ثانوی خاموشم!

 

بغض دارم امشب!

دلم واسه خودم سوخت!

صدای خنده های پسرهای همسایه داره دیوونه ام می کنه!

دوست دارم اینجوری بودنمو!

چرا همش بهم می گی تو شدی یه پسره کامل؟!با این حرفات عصبیم می کنی!تو فکر می کنی دارم ادای یه دختری رو در میارم که دوست داره شبیه یه پسر باشه و تو با این حرفات دلشو خوش می کنی که نقششو خوب بازی کرده!اما من خودمم!یه دختر!

 من دیوونه شدم دوباره!

اما نه به خاطر تو!به خاطره...نمی دونم به خاطره چی اما دیوونه شدم!

خسته شدم از اینکه مدام باید از چشمهایی فرار کنم که مبادا تو رو جایی که نباید با کسی که نباید جوری که نباید ببینن!

دلم یه کوچه می خواد بدون پیچ با آدمهایی که هیچ کدوم چشم نداشته باشن!

دلم می خواد فرو برم توی تختم و بی هراس دودت کنم!

دلم یه پایه می خواد  خیلی سیگاری خیلی نترس٬خیلی کم حرف٬خیلی جدی٬خیلی عصبی٬خیلی زمخت٬خیلی مَرد!

عزیزم وقتشه کفشهای قرمزمونو بپوشیم!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ققنوس دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ب.ظ http://silverheart.blogsky

دیونه بازیات واسم آشناست...
بلاگ تایتل!... بذار آلبوم ریلیز شه بعد!...خوش سلیقه هم که هستی ...
تا حالا شدی دیونه ی خوش سلیقه...

نمی دونم واسه چی ولی فک می کنم دلت کتک می خواد ولی نگفتی!

هوم؟

ققنوس سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ

اوهوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد