«همه چیز
از پیش روشن است
و حساب شده
و پرده در لحظه ی معلوم فرو خواهد افتاد.»
۱۰۹ صفحه ی نخونده٬
دو روز وقت٬
یه میان ترم؛
و در نهایت منی که نشستم و شاملو می خونم.
«...که تو آن جرعه ی آبی
که غلامان به کبوتران می نوشانند
از آن پیشتر که خنجر بر گلو گاهشان نهند.»
۱۰۹ صقحهی نخونده/ آخر ترم/ واحد افتاده/ مرگ بر شاملو/.
چرا من ییهو قاطی می کنم .. میشم عصبی و بی منطق .!
نمی دونم چرا بهار و تابستون اینقدر عصبی کننده است ..
باز امتحان باز کشیدن سیگار
اه بوی گندش دوباره بیداد می کنه .