-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 19:39
الان اومدم که فقط کس بگم! فکرم نکنی با کسی دعوام شده یا پریود شدم! خیلی هم عادی ام! حوصله که نه بهتره بگم تخم زندگی کردن ندارم! خیلی الان دلم سیگار می خواد! یه سیگاره هافی! ادا در نمیارم همینجوری شدم! دلم می خواد هر وقت که دوست دارم از خواب بیدار بشم دلم می خواد 1 ساعت زنگ بزنم به یکی و هی چرت بگم! و اونم بگه هوی نادی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 17:13
الان دیگه خر کیفم .. نمی دونی که چه حالی می ده SmS بدی بعد یک ساعت جواب بدن .. نمی دونی که چه حالی می ده به زور بخوای بخوابی همچین تا چشمات رو هم بره گوشیت وق بزنه ببینی جواب SmS اتِ . که توش نوشته بگیر بخواب بابا .. نمی دونی چه حالی می ده بعدش ۲ ساعت تو رختخوابت جفتک بزنی اما خوابت نبره .. نمی دونی چه حالی میده بری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 15:17
دیروز نمردم! امروزم که فعلا زنده ام! شاید تا شب مردم! هوم؟!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 01:09
گفتنیها کم نیست من و تو کم گفتیم مثل هزیان دم مرگ چنان در هم و بر هم گفتیم دیدنیها کم نیست من و تو کم دیدیم بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم چیدنیها کم نیست من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق, روی دار قالی بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم خواندنیها کم نیست من و تو کم خواندیم من و تو ساده ترین شعر سرودن را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 01:06
وقتی که توی phone bookات هیچ کسی رو واسه تنهاییات نداشته باشی... خوب نداشته باشی!به درک! مگه آدم همیشه باید یه کره خر رو داشته باشه که واسش عر عر کنه؟!
-
anyway...
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 01:29
آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار! ..... بعضی از این کتابا فقط به درد این می خورن که ورق ورقشون کنی و نوار بهداشتی تو, توشون بپیچی و ... گری*جون حرف ـ اضافی نزن و به گا تو برو!حالا حالا ها باید توی این داشگاه کفتی با اون دوربینهای مدار بسته و پسرهای هیز و دخترای فجیع ش کرده شی و در نهایت سقط کنی! *گ با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 23:02
این حالت زندگیم اسمش چی بود ؟؟ .. .. .. .. آهان یادم اوومد خر و گل و این حرف ها .. *: گند میزنییم ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 03:42
هوم؟! ها؟! اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه! من مُردم! من همه درسام پاس شد! الان یکی از نمرهامو که هیچ امیدی به پاس شدنش نبود رو روئت کردیم و با دیدن نمره ی ۱۲ یه شاخ به این گندگی هم در آوردیم و شدیم اسب تک شاخ! یا همون اسب شاخ دار.خلاصه هر چی که شدیم الان یه موجود کمیابی هستیم! من الان یه آدم موفق هستم!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 23:53
بیشترین مردم , خودخواه ، خود بین و خویشتن پرستن تو باری بر مردم ببخش و بیامرز اگر خوش خو و مهربان باشی تو را به انگیزه های دیگر متهم می کنند تو باری خوش خو و مهربان می بمان اگر کمیاب باشی , دوستان دروغین و دشمنان راستین خواهی یافت تو باری کمیابی خود را میباش اگر شریف و صادق باشی , فریبــت خواهند داد تو باری شریف و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 17:26
اه بدم میاد از این حالت .عصبی عصبی , بیکار بیکار چقدر دلم تنگ شده برای پیاده روی های طولانی و بی مقصد * : چند روز پیش هم داشتم می شدم سوژه خبری دوستان و آشناها ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 00:20
دوست پسره برون شهری که هزینه اش خیلی بالا ست اصلا هم نمی صرفه! دوست پسره درون شهری هم درده سرش زیاده! نتیجه اینکه این روزها بهتره آدم قید وسایل نقلیه ی عمومی رو بزنه و با ماشین شخصیه خودش حال کنه!
-
جفت ظلمت!
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 00:44
تو اصلا پارتنر خوبی واسه دعوا کردن نیستی! من خیلی شدید به یه آدمی نیاز دارم که باهاش دعوا کنم٬یه دعوایه اساسی! از اون دعواها که توش همه چیز تموم میشه!از اون دعواها که هر چی از دهنت در بیاد به طرفت بگی! ترجیحا طرف در گذشته واست عزیز هم بوده باشه! این روزها خیلی کم رنگ شدی٬خیلی ها! خیلی! عاشق فروغم! « می توان در بستر یک...
-
اوس ناله!
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 01:08
من نمی دونم قضیه چیه؟ یا خدا یه مرغ استخدام کرده که هی از ملکوت به اعصابه ما برینه یا از همون اول اعصابه ما گوهی بود! اگه به خاطره آبروی مسخره ی دست و پا گیره مامان و بابام نبود تا حالا هزارتا کار کرده بودم تا حالا هزار بار از اینجا رفته بودم بدون هیچ نقشه ی قبلی.مورد شور تو و این زندگی و دانشگاه و مشروطی و درس های...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 12:13
بارون که می باره , تو رو یاد من میاره منتظر میشینم , تا تو برگردی دو باره همیشه اینجا تو خونه , جای تو خالی می مونه تو دیگه بر نمی گردی , دل من تنها می مونه اگه باز بارون بباره , رو کویر خشک تشنه م من باز از تو می خونم ,که تویی بارون عشقم اگه بارونی ,نباره من می بارم من می بارم بارون چشام می باره تو شبای بی ستاره م...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 22:38
نمی دونم این روز ها داره چی به سرم میآد ..تنهاییم رو به هیچ چیزی نمی تونم بدم . اونم من که غریب و آشنا بهم می گفتن اینقدر رفیق باز نباش . حالا جالبه با اونایی که روز ها پشت سر هم با هم بودیم و همیشه هم سفر . الان یه لحظه هیچکدومشون نمی تونم تحمل کنم ..! ---- دیدی بعضی موقع ها آدم تو زندگیش یه رکورد هایی میزنه که حتی...
-
جبران ِ مافات!
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 14:46
اه لعنتی ِ آشغال همین دو تا کوچه بی خاطره بودن که توی الاغ ِ هرزه اومدی ریدی توش! حالا کی جرات می کنه بره توی اون کوچه و واسه خودش زندگی کنه! هی لجن٬ من نه با خانوادم مشکل دارم نه با دوست پسرم دعوام شده من فقط دلم می خواد کوچه ها رو الکی گز کنم.اونم نه همیشه وقتایی که فکر می کنم یکم عصبانیم٬یکم شکست خوردم٬یکم...
-
تولدم مبارک ..
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 21:16
یه سال شناسنامه ام بزرگتر شد ان شالله خودمم بزرگتر شده باشم .! می گن هر کی روز تولدش هر چی آرزو کن برآورده می شه .! مم . ؟؟؟ اینم آرزوی من . خدا رو شکر که امسال دی ماه مثل گذشته نبود ... با تجربه ای که داشتم از چند سال گذشته دی ماه ۱۳۸۵ رو با ترس و دلهره الکی شروع کردم اما خوب گذشت . خدا . خودت می دونی که خیلی دوست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 22:37
سلام . با اینکه نصف کتاب رو بخونی بعد بری امتحانت رو عالی بدی خوشحال کننده است ... تولدت مبارک .. خدایا این هر چی آرزو داره تا تولد دیگش به همشون برسه .!! باشه ؟ جالبه متولدین دی ماه اطرافم زیادن .. همشون و دوست دارم... از این به بعد کمی سرحال تر باشیم .! باشه ؟؟؟
-
تولدم مبارک!
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 18:46
اینکه امروز اولین و آخرین مسج تبریک از منفور ترین چهره ی زندگیم بود و اینکه تو اصلا یادت نبود امروز تولدمه و اینکه حالم از همه ی روزهای دیگه بدتر بود و ...همش یعنی اینکه زندگی رو باید همچنان به این ور و اون ورت حواله بدی!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 13:57
تنها نتیجه ای که این روزها گرفتم : خستگی ۲ ساعت درس خوندن به اندازه ۲۰ ساعت رانندگی می مونه حتی خسته کننده تر .. آقا بگم خدمتتون که: هیچی بابا بی خیالش ... *: اینقدر دلم برای شر بازی و شیطنت کردن تنگ شده *: من حسود نبودم اما الان شدم .. چرا ؟؟؟؟ نمی خوام اینجوری باشم .!
-
۲۶۹-
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 23:04
قبلا هم گفتم من وقتی ناراحتم ترجیح می دم تنها باشم تا اینکه یکی بیاد بهم دلداری بده! هر وقتم یکی اومد که منو آرومم کنه جز اینکه اعصابمو بیشتر بهم بریزه کاره دیگه ای نکرد! واسه همینه که وقتی یکی ناراحته اصلا نمی تونم بهش دلداری بدم خودمو می زارم جای اون! آخه من از درد تو چی می دونم که الکی می گم بیخیال بابا ولش کن! چی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 01:10
ذهن مشترک مورد نظر تا اطلاع ثانوی مسدود می باشد ..... * - نمی دونم این روز ها چی کارم شده .. کارم شده سیگار کشیدن و بهم ریختن اعصابم و مثلا درس خوندن .. * : اون مطلبی که به نظرت قشنگ بود داستان نبود یه دوره از زندگی من بود .... * :گم شدم تو این زندگی ..؟؟؟؟
-
۲۷۰-
شنبه 16 دیماه سال 1385 08:52
آخه کدوم ابلهی رو دیدی توی فرجه ها بشینه درس بخونه؟! به من میگه تو مشکله روانی داری! با خودم هر چی فکر کردم که آخه مگه من چمه؟! دیدم خیلی هم گلم! امروز با یکی از دوستام رفتم بیرون! الاغ هر چی دست آدم می بینه از آدم میگیره می گه وایییییی چه یادگاریی بشه این! بعد فندک منو گرفت تمومه مدتی که باهم بودیم من داشتم می زدم تو...
-
۲۷۱-
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 02:22
می شه دهنتو ببندی؟! احمق! آخه تو چی می فهمی که الکی زر می زنی؟! تو هیچی نمی فهمی هیچی! اون بچه گداهه می فهمه وقتی ناراحتم نباید آویزونم بشه اما تو! تو هیچی نمی فهمی! وقتی ناراحتم منو به حال خودم بزار خودم خوب می شم! تو فقط حرف نزن! *** تو فقط می خوای ادای یه رفیق با مرام رو در بیاری اما نمی دونی با هر دفعه اومدنت...
-
۶۳۰۰ -
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 22:20
داشتم سیاوش قمیشی گوش می دادم : بوسه باد خزونی با هزار نا مهربونی .... یادش به شر پارسال همین موقع ، همین ماه .. چه اشک هایی تو جاده های اطراف شهر ریختم . چقدر سیگار کشیدم .. تک و تنها ساعت ها تو جاده ها .... بی حال و حوصله با بغضی که تموم ماه گلوم گرفته بود ... سگ شده بودم پاچه همگی رو می گرفتم .... فکر خودکشی ، فکر...
-
بی اطلاع ثانوی خاموشم!
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 01:00
بغض دارم امشب! دلم واسه خودم سوخت! صدای خنده های پسرهای همسایه داره دیوونه ام می کنه! دوست دارم اینجوری بودنمو! چرا همش بهم می گی تو شدی یه پسره کامل؟!با این حرفات عصبیم می کنی!تو فکر می کنی دارم ادای یه دختری رو در میارم که دوست داره شبیه یه پسر باشه و تو با این حرفات دلشو خوش می کنی که نقششو خوب بازی کرده!اما من...
-
۶۳۱۲
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 20:38
همین جوری خیلی بی ربط : چه کیفی می ده آدم به جایی که بشینه درس بخونه .. تموم شهر و قدم بزنه و *** و از همه چیز صحبت کنی بدون اینکه نتیجه بگیری . نمی دونم این روز ها چرا مخم اینجوری کار می کنه انگار نصفش نیست . عصبی کننده که ندونی چرا سرحالی و چرا ناراحت .. تازه به این نتیجه رسیدم که بهتر از تنهاییم هیچ چیز نیست ......
-
۲۷۲-
شنبه 9 دیماه سال 1385 12:59
خیلی خوبه که آدم نه pm offline داشته باشه نه sms نه کسی بهش زنگ بزنه نه کسی در کونشو داشته باشه نه کسی به فکرش باشه ونه دوستای با معرفت داشته باشه خیلی بهتره که آدم مجبور نباشه زورکی Pm offline بده زورکی sms و زنگ بزنه زورکی رفیق داشته باشه زورکی به فکر کسی باشه و زورکی ادای آدمهای با معرفت رو در بیاره خیلی زیاد هم...
-
۶۳۱۰
دوشنبه 4 دیماه سال 1385 23:14
از آنچه گذشت ... برگزاری انتخابات کار جالبی است و ما باید سعی کنیم این کار جالب را انجام دهیم : ابتدا اعلام میکنیم که قرار است انتخابات برگزار شود و مردم نقش بسیار مهمی در تعیین سرنوشت خود دارند . در مرحله بعدی با تبلیغات مطبوعات مواجه می شویم و از اینکه مردم اینهمه در سرنوشت خود نقش دارند احساس ناراحتی میکنیم . در...
-
۶۳۰۰
دوشنبه 27 آذرماه سال 1385 14:34
زمستون تن عریون باغچه چون بیابون درختا با پاهای برهنه زیر بارون نمیدونی تو که عاشق نبودی چه سخته مرگ گل برای گلدون گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه واسه هم قصه گفتن عاشقانه چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه بهاره زمستونها برای تو همیشه تو...