-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 شهریورماه سال 1386 15:04
ما رفتیم بلاگفا!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 23:12
ذهن مشترک مورد نظر تا اطلاع ثانوی مسموم می باشد .! > دوباره شروع شد پیاده روی های بی هدف ، سیگار های پی در پی ... و بدتر از همه افکار احمقانه و بی نتیجه .! >تکراری .
-
TesT
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 00:56
اولین پست به اسم خودم .!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 مردادماه سال 1386 22:48
اثبات چرخیدن زمین در چنین حالتی همچین کار مشکلی به نظر نمی رسه .!؟
-
آره عزیزم...تو راست می گی!
دوشنبه 15 مردادماه سال 1386 03:02
بابای کلاریس راست می گفت؛نباید با آدمها جر و بحث کرد... در هر صورت اونا کار خودشونو می کنن.جر و بحث کردن با آدمها جدآ بی فایده است. گزارش:هیچ غلطی نکردم :))))
-
می خوام بخونم!
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 04:02
-> یه مجرم وقتی یه گندِ گُنده می زنه و همه هم می فهمن که این گند رو کی زده٬تنها راهش فرار کردنه...از الان تا هر وقت که لازم باشه باید فرار کنیم. -> هوس کردم جامو با یه خانوم میان سال ِ خونه دار عوض کنم. -> اون شب داشتم فکر می کردم که تو هیچ وقت برام درد دل نکردی.نفهمیدم چرا. -> حتمآ یه راهی هست که اوضاع...
-
یادم باشد...
شنبه 13 مردادماه سال 1386 01:36
-> یادم باشد بعد از این باز آمدن کسی را از خدا نخواهم؛ می آیند و به همه چیز گند می زنند. -> یکی از مزخرف ترین کارهایی که ممکن ِ از یک بشر سر بزنه٬مرتب کردن تختشه. -> مگه مجبوری بگی تا ابد٬واسه همیشه٬بی تو نمی شه٬ for ever.... که ته اش اینجوری توی رودر بایستی گیر کنی؟
-
من هنوز هم ....
جمعه 12 مردادماه سال 1386 12:00
این روزها روزه سکوت گرفتم روزه کامل که نه کله گنجشکی . نمی دونم چرا این آدم هایی که احساس می کنن حالیشونِ ، چرا هی دم از تاریخ این مملکت میزنن . آخه یکی نیست بهشون بگه آخه رد یه قایق موتوری تو دریا چه سودی به حال قایق داره .! تجربه : هیچ چیز لذت بخش تر از خوردن آدامس زیر دوش حمام نیست .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 مردادماه سال 1386 04:46
-> خدا هم بعضی وقتها خیلی دوست داشتنی تر می شود بعضی وقتها به موقع سوزنش را فرو می کند تا باد کرده ها به ملکوتش نرسند بد جور پنچر شدی . متاسفم. حس حسودیس دیگر.چه می شود کرد. -> تمام افکارم قاطی شده نمی دونم چی رو کجا گفتم و چی رو کجا نوشتم و آخر هم کلی حرف تکراری می زنم و کلی حرف نگفته روی دستم باد می کنه. ->...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 23:33
خوب تصمیم گرفتم دیگه روز نوشت بازی و مسخره بازی رو فعلا تعطیل کنم و به سبک همون وبلاگ اولی بنویسم. یکی از پستهای اون یکی وبلاگ که خیلی دوسش دارم با اندکی دخل و تصرف: از خدا می خوام که بعد از من بهت یه پری دریایی بده٬از اونایی که از کمر به پایین شکل ماهی ان. فعلا خوشم و خرم.حال نوشتن نیست.
-
سر و ته ام
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 15:59
زمانی هم نگاهت از آنه من بود و هم حواست فردایش فقط نگاهت را داشتم و امروز نه نگاهی مانده برایم نه حواسی. دیگر دلی برای آدم نمی ماند وقتی تو را می خواهند برای پر کردن تنهایی های خودشان.و راحت جایت را با چند کاغذ و یک مشغله و یک عدد منشی عوض می کنند؛ و تو دوباره می روی٬پرت می شوی گوشه ایی و می پوسی تا شاید دوباره...
-
تو دیگه توی همیشگی نیستی
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 14:12
-> دیگر حوصله ی اشکهایی که مدام به بهانه ی تو می ریزند را ندارم هِرری عزیزم. با جولیای رویاییت به از این باش که با ما بودی ->به گمانم پشت پرده ی این غیبتها سناریو جذاب تری به نمایش در می آید که این چنین محو تماشایش شدی. باشد.مرا هم دگر ملالی نیست.ما هم دگر دلمان تاپ تاپ نمی کند. چقدر هم که خودمان را تحویل...
-
ماه پیشونی
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 01:36
هه هه اینجا یه متن بود به چه گندگی اما حذفش کردم!
-
هه هه
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 05:44
با من اصلا شوخی نکنین.جنبه هم هیچی ندارم حوصله هم هیچی ندارم اخمو هم هستم لجوج و کله شق هم هستم. تنبل هم هستم مازوخیسم هم دارم حرف هم نمی زنم خوابالو هم هستم مشروطی هم هستم ترم بعد اخراجی هم میشم از فیزیک هم متنفرم از پسرای خنده رو و مودب هم متنفرم از دخترای محجوب و با حیا هم حالم بهم می خوره از ۲۰۶ که دیگه خیلی...
-
من با تو ٬تو با کی جون می گیری؟
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 02:46
فکر کن تموم روز رو منتظر شب باشی.شب هم هیچ اتفاق خاصی نیفته. تازه فکر کن تموم روز رو هم بخوابی که شب بیدار بمونی و شب هیچ خبری نشه مشروط شدم! دیشب جرات کردم برم نمرهامو توی سایت دانشگاه ببینم. می دونستم که مشروط می شم ها اما بازم گریه ام گرفت. بعد از ظهری که دیگه داشتم از شدت بغضیدگی خفه می شدم. نه به خاطر مشروط...
-
گندت بزنن بچه پرو
جمعه 5 مردادماه سال 1386 02:06
ای وای! دیدی این بلاگ اسکای الاغ چجوری قالبشو به ما انداخت خواهر؟! خوب من یکم داشتم کنجکاوی می کردم نمی خواستم که جدی جدی قالب ِ رو هم عوض کنم! حالا دیگه شده.شما هم سعی کنید خودتون رو با چیزهای جدید وفق بدید... من شدید ناراحتم.یه گندی به کامپیوتره زده شده که من نمی تونم برم اون یکی وبلاگم رو آپ کنم. دلم می خواست تمومه...
-
هه هه بچه گوزو رو...!
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 14:49
امشب شام دعوتیم احساس می کنم سرما هم خوردم مامان و بر و بچه ها رو هم فردا می فرستیم برن تهران! یه هفته با بابا خان چه کنم رو نمی دونم.فکر کن تمومه یه هفته باید متحمل همه ی مهر پدری بشم اونم یه تنه ... آخرش من آرزو به دل می میرم که این بابای من یه جا آروم بگیره تا من براش چایی بیارم!توی این خونه ی ما همه چی بر عکسه! هر...
-
ترسم از بی رحمی شب نیست...
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 13:02
خیلی ساده است؛ببین اولش خوبه٬کلآ اول همه چیز خوبه. اولش هی فیلم بازی می کنی٬میشی سوپر من٬میشی سیندرلا یا چه می دونم می شی نیمه ی گمشده؛ وسطش کم میاری.دیالوگات تکراری می شه٬خسته کننده و مسخره می شی. کم میاری و میشی خود خودت.خوب؟ هیچی دیگه بقیه اش توضیح واضحات ِ ٬ هر وقت خودت بشی دیگه کم پیش میاد دوست داشته باشن.پس فکر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 01:55
این روزها شدید احساس تنهایی دارم این شبها بیشتر می دونی این آدمها نیستن که تو رو توی بدترین شرایط تنها می زارن...این بدترین شرایط ها هستن که وقتی سر و کله اشون پیدا می شه که هیچکی نباشه دلم می گیره وقتی قاطی میشم با زندگی آدمهای دیگه... دلم می گیره وقتی دوستای اینترنتی رو بعد مدتها می بینم و همه اشون می گن نادی واسم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 20:30
پسووردم توی پرشین بلاگ کار نمی کنه! توف تو رووت یه عالمه مطلب داشتم که بنویسم. گوشیتو خاموش می کنی که چی؟فراری ام فراری!اصلا من این موبایل رو بندازم تو چاه خوبه؟ از شما هم کلی شرمندگیم!ببخشید.در حال حاضر فراری ام.مرا دریاب. ناراحت نشی یه وقت از دستم. دیگه این روزها همش می خوابم که زوود زوود بگذره. بی ادب شدم دارم به...
-
جینگیلی بینگیل...
جمعه 8 تیرماه سال 1386 03:26
یکم بفهم! مخاطبهای نوشته هام خیلی زیاد شدن.هیچ کدوم هم نمی تونن متن خودشونو پیدا کنن! کسخل ان ها! خوندن این جمله ی قصار بالا سخت شدن انگار! خوب اینجوری می گم: کسخل هستند ها! حوصله ام سر رفت٬چرا نمی فهمه که باید بره؟! خودمو الان خیلی دوست دارم.اصلا عذاب وجدان هم ندارم.اصلا هم گه گیجه نگرفتم.اصلا فهمیدی من ۱۴تیر دارم می...
-
l-:
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 06:28
من هنوز تخلیه نشدم امروز تموم آرشیو اینجا رو خوندم.خوشم اومد! سرم درد می کنه.دلمم همینطور برم بخوابم بهتره الان ملت بیدار میشن باز غصه اشون می گیره که من تا صبح پای کامپوتر بودم ولی خوب دوست دارم بنویسم الان وای کاش من قیافه ام همیشه اینجوری بود.اینجوری دیگه بابا~~> اما هی این شیکلکارو که می بینم این دوتا از همه...
-
دود سیگار را بگیر و به عرش رو
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 06:11
خوب الان مرض update کردن گرفتم کلی امشب بغض داشتم.انقدر فشارش دادم که بره تو که احساس می کردم الانه که از پشت سرم بزنه بیرون. حالا چرا اونجا؟! نمی دونم.حسه دیگه چند روز پیش یه اتفاق خیلی جالب واسم افتاد.یه تجربه ی جدید.یه هنری که بالاخره به آرشیو هنرهای قبلیم اضافه شد. آخه شما که نمی دونین آدم چقدر خندش می گیره وقتی...
-
برو گوشه ای نشین و ساز زن...
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 04:11
نقشه های که برای امشب کشیدم عملی نشد مثه هر نقشه ایی که می کشی و آخرشم هیچی اصلا هر وقت نقشه می کشی همینجوری می شه فقط یه چیزیو فهمیدم؛اینکه وقتی با چند نفر بری بیرون هی باید متلک بشنوی٬ولی وقتی تنها میری بیرون مدام باید از پیرمردهای هیز و مردهای متاهل بترسی.به جان خودم! نزدیک بود برم زیر ماشین٬اگه پسره ی احمق یکم...
-
ببین جهان چگونه کرده است راست
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 14:32
آدم که ۱۲ ساعت بخوابه و بازم به زور بیدار بشه تبدیل می شه به یه آدم کسخل. فکرشو بکن٬یه آدم کلی کسشعر می نویسه(این آدم اون آدم نیست٬یه آدم دیگه است)٬و بعد تو با خودت میگی آخه اینها چطور این همه می فهمن و چقدر باحال زندگی می کنن؛ اونوقت تو یه الگو می گیری.می خوای بشی اونجوری.اما غافل از اینکه اون آدمها اصلا شبیه...
-
این منم...
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 19:52
من اصلا حس درس خوندنم نمیاد.گشاد شده خیلی...! هه هه همه از دستم کلافه و خسته شدن.دلم الان چند شب بستری توی بیمارستان می خواد اونم بدون ملاقاتی. خیلی لجبازیم گرفته.دلم بازی بچرخ تا بچرخیم می خواد. امروز خواب دیدم با یخ دختر چادری کلی دعوا کردم،کلی داد زدم سرش.الان احساس سبکی می کنم. بیا بریم کوه؛کاش یا تو دختر بودی یا...
-
بدون شرح
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 04:32
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 04:55
من هنوز روی حرفم پافشاری می کردم و می گفتم اینو. بعد فهمیدم خوب راست می گه دیگه این پای چپه این پای راست...! فکر نکنی رانندگی بلد نیستیم؛پای چپ و راستمون رو قاطی کردیم.گرچه همون رانندگی هم بلد نیستیم! و اینکه دو شب پیش تر بالاخره مثل آدم رانندگی کردیم و کیفور شدیم.در خواب البته. پ.ن:اصلا با هیچ منطقی نمی تونم خودم رو...
-
آدمیزاد و احمقی
شنبه 5 خردادماه سال 1386 22:17
آدم ها همیشه احمق بودن از همون زمان کودکی که دوست داشتن و سعی می کردند بزرگ شن تا زمانی که بزرگ می شن و دلشون میگیره و یاد خاطرات بچه گی می کنن و میگن کاش بزرگ نمی شدم .!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 10:32
هر هفته یه بار از این خوابها می بینم: داریم از یه چیزی فرار می کنیم.تنها کسی هم که توی اون جمع رانندگی بلده منم.وقتی سوار ماشین می شیم پای چپ سگ مصبم نمی دونم به چی گیر می کنه که نمی تونم کلاچ رو بگیرم و بزنم دنده 1.بقیه هم مدام داد میزنن که زوووود باش. یا توی حرکتیم بازم داریم از یه چیزی در میریم بازم این پای چپ بی...